من و تو **عشقولانه**

غلط است این تفکر که بپنداریم زندگی می گذرد بپذیریم زندگی می ماند ؛ من و تو می گذریم.....!

من و تو **عشقولانه**

غلط است این تفکر که بپنداریم زندگی می گذرد بپذیریم زندگی می ماند ؛ من و تو می گذریم.....!

اون حلقه...

اون حلقه که تو دستته ، طناب اعدام منه

ستاره ی غرق به خون تو سفره ی شام منه

تو اون جا غرق زندگی ، من این جا غرق مردنم

مثل یه دیوونه دارم اشک می ریزم ، جون می کنم

از خونه بیرون می زنم ، طاقت موندن ندارم  

باید بیام ببینمت ، یه هدیه ای برات دارم

چه قدر شلوغه کوچتون ، ببین چه شور و حالیه

اما تو سفره عقدتون ، جای یه چیزی خالیه

مگه می شه تو این لباس ، نبینمت رویای من

فقط بذار نگات کنم ، چیزی نگو ، حرفی نزن

بی دعوت اومدم ببخش ، مهمون ناخونده منم

خواستم کنار تو باشم ، لحظه ی پرپر زدنم

چیزی برام نمونده که وصلم کنه به این زمین

غیره یه رگ که بعد تو ، پاره می شه فقط همین

چشماتو روی من نبند ، نترس دارم تموم می شم

رو سفره ی عقدت می خوام گل های قرمز بپاشم

این دم آخر بذار تا نگات کنم یه عالمه

عزیزکم ببخش اگه چشم روشنیم برات کمه

این دم آخرم بذار نگات کنم یه عالمه

عزیزکم ببخش اگه چشم روشنیم برات کمه

چه زود گذشت

گاهی مسیر جاده به بن بست می رسد.... 

راستش تا مدتی پیش معنی این شعر رو نمی فهمیدم و هرچی خودم و به در و دیور می زدم که بابا مگه میشه مسیر جاده(اتوبان)به بن بست برسه گوش شنوایی نبود اما مدتی قبل و با ترک شدن از طرف یکی مثل خودم فهمیدم که میشه مسیر جاده و یا هر مسیر دیگه به بن بست برسه...

راستش این شعرها کم نیستند که آدم و مات و مبهوت می کنند اما معنی دارند و وقتی وقتش برسه می فهمی که شاعر چی گفته و چی می خواد بگه یا مثل فروغ که میگه جهان پر از صدای پای مردمی است که همچنان که تو را می بوسند طناب دار تو را می بافند.....

بگذریم دلیلی که این کامنت رو گذاشتم پیام یکی از دوستان بود که من رو برد به سال ها قبل درست سال86 یک جوان عاشق پیشه پر ادعا که فکر می کرد هرکی هرچی بگه راست می گه و یک جوان کم سن و سال می تونه هر کاری اراده کنه انجام بده  اما...

اصلا دوست ندارم مثل دیگران روزگار وقسمت را وسط بکشم و بگم آره همه چیز تقصیر روزگار بوده یا قسمتم این بوده نه اینها رو قبول ندارم اما اینو قبول دارم که هر چه کشیدم از دل بی نوا بود....

سلام

مدتی بود که وبلاگ نویسی را رها کرده و مشغول زندگی شدم،آخه آدم موجودی هست که زود به چیزی عادت می کنه و ترک عادتم که...

بگذریم بهرحال وبلاگ نویس هم دوران نقاهت داره انسان نیاز داره به تنهایی و آرامش و من هم از سکوتی آمدم که قبل از هر فریادی لازمه پس یک یا علی دیگر...