دیباچه عشق و عاشقی باز شود
دلهای همه آماده پرواز شود
با بوی محرم الحرام تو حسین
ایام عزا و غصه آغاز شود
دیدم که تو دریایی و من رود شدم
در وسعت چشمان تو محدود شدم
آن روز که در آتش عشق افتادم
سر سبز تر از آتش نمرود شدم...
من آن گلبرگ مغرورم که میمیرم ز بی آبی
ولی با خفت و خواری نمی گردم پی خاری
من پذیرفتم شکســــــــت خویش را پندهای عقل دور اندیش را من پذیرفتم که عشق افسانه است این دل درد اشنا دیوانه است. میروم از رفتن من باش شــــــــــــاد از عذاب دیدنم ازاد باش گر چه تو زودتر از من میـــــــــــروی آرزو دارم ولی عاشق شوی ارزو دارم بفــــهـــــمی درد را تلخی برخورد های سرد را