باور کن بودنم معنا نداشت به خاطر همین رفتم!!!
تا به حال شده از بودن خود دچار واهمه شوی که هستی یا ادای بودن در می آوری؟ تا به حال شده خسته از خود به دنبال راه فراری برای از خود باشی؟
من به آن لحظه به لحظه موعود به لحظه پایان در میانه راه رسیده ام،همانند در راه مانده ای که خودرویش خراب گشته و بی امید و از ناچاری تنها استارت می زند،می زند و می زند تا آن لحظه که استارت نیز ار کار می افتد،عمر استارت ماشین زندگیم رو به پایان است و هنوز در مسیر ، نگاهم به جاده است تا نکند منجی یا انسانی رد شده و ماشین فرسوده مرا تا مقصد یدک کشد اما در این مسیر پر خم و پیچ و سر بالا چه کسی حاضر است از سرعت خود کاسته و مرا یدک بکشد؟
نمی دانم چگونه اینهمه راه را آمدم،نمی دانم چگونه مسیر بین خوشختی و بدبختی را طی کردم،مانده ام در مسیر آمدنم چرا به کوه ها به دریا و جنگل ها توجه نکردم و حال در کویر سوزان مانده ام.
نمی خواهم فازمنفی دهم و بگویم همه چیز سیاه و هست و همه چیز بد است اما می خواهم بگویم همه چیز سیاه نیست ولی خاکستریست.
سلام،خوش حالم که زود آپ کردی.
مثل همیشه زیبا و خوندنی بود.
موفق باشید.
ALI BOD KHILI GHASHANG BOD
درکودکی وقتی از خیابان می گذشتم دستهای مادرم بزرگ بود سالها می گذرد و من مادر شده ام ولی هنوز دستهایم کوچک است. چین افتاده است روی پیشانی ام. امروزه همه چیز خاکستریست . نه تاریک است سیاه است ظلمات است من می ترسم . لطفا یک کمی نور راه تاریک است یدک تو چشمانت می بیند؟!!!!!
سلام خیلی قشنگ بود به نظرم متنهاتون امیدوار کنندست میتونه به ادم اعتماد به نفس بده مخصوصا درمورد رابطه ها براتون ارزوی موفقیت مبکنم
ghashang bod be manam sar bezan
این قدر نباید از زندگی نا امید بود
خیلی باحالی. فکر نمی کردم بسرا هم واقعا عاشق بشن.عالی بود